خاطرات شخصی

امروز 4-1-1391

همین حدودا بود که داخل فرودگاه منتظر تخلیه هواپیما بودیم.اخه هواپیما اومده بود اما به ما اجازه سوار شدن نمیدادن

هنوز وارد سالن انتظار نشده بودیم.همه خوشحال و سرخوش به دور و برمون سرک میکشیدیم.

لحظه خداحافظی حرفای برادرم رو به خاطر سپردم.کلی التماس دعا داشتن همه.

وارد سالن انتظار شدیم.انگار داشتیم از 7خان رستم رد میشدیم.چقد سخت بازرسیمون کردن.

همه جا باید داخل صف می ایستادیم.خیلی شلوغ بود.

وارد سالن شدیم, جا واسه نشستن نبود,فکر کنم ته سالن روی زمین نشستم!!!

عجب بچه خاکی ای بودما!!!

همه گرسنه بودن.بوفه فرودگاه ساندویچ هاش رو به تمومی بود که یکی از اخر سالن داد زد: اقا ساندویچا تاریخشون گذشتس!!!!

مردیم از خنده!!!!

چندتا نون با خودمون برده بودیم همونا رو خوردیم, ولی خب 3,4 تا نون کجا 10 نفر ادمو سیر میکنه!!!!

وارد سالن دوم شدیم,همه خسته و خواب آلود بودیم

بالاخره بعد حدودا2 ساعت گفتن بیاید برید سوار اتوبوسها بشید تا به سمت هواپیما حرکت کنیم

ملت همه هجوم اوردن که زودی سوارشن

وقتی رسیدیم پای پرواز,دوباره اتوبوس سرو ته کرد و دور زد به طرف فرودگاه

من گفتم: تموم شد,بریم خونمون!!!

مادرم چنان چشم غره ای بهم رفت که خفه شدم

دوباره برگشتیم سالن انتظار,باز هم منتظر موندیمفکر کنم 30min نشستیم که باز گفتن برید و سوارشید

این دففه دیگه راست راستی بود!

روی صندلی ها نشستیم,مهماندارا فیلیپینی بودن,یه اقاهه ای بود مامانم اینا

خیلی باحال بودن

میومدن یه کاغذ دستشون,از رو گاغذ میپرسیدن: گوشت؟موخ؟(گوشت-مرغ)

اینا میگفتن ما هم میخندیدیم!!

منم که مثلا دیپلم زبان دارم کلاس میومدیم میگفتم meat

فکر کنم حدود 3 ساعت اینا داخل پرواز بودیم

 

وقتی پیاده شدیم

تازه سفر ما اغاز شد

اینجا مدینه...شهر رسول خدا...


نظرات شما عزیزان:

a y t a n
ساعت11:42---6 فروردين 1392
سلام

ممنون که سر زدی تشکر

من همون تنهایی هستم

به وب غریبه ها اصلا سر نمیزنم

ولی نمیدونم چی شده که شکا برام نظر گذاشته بودین و برات دعوت نامه فرستاده بودین

منم به رسم ادب سر زدم و لینکتون میکنم

یا حق
پاسخ:خوشحال شدم که سرزدید


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, | 20:48 | نويسنده : آتریسا |